گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او


چون ز ما پنهان کند هر ساعتی دیدار او

یک زمان در هجر و وصل او شود خرم دلم


این چه آفت رفت یارب بر من از دیدار او

غمزهٔ غماز او چون می رباید جان و دل


گر نشد جادو به رخ آن طرهٔ طرار او

گر نیابم وصل رویش باشد از وی اینقدر


عمر یارب می گذارم در غم تیمار او